پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

1186- سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟

دوشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۸:۵۶ ق.ظ

رسیدم صفحه‌ی 28 و بدون اینکه به این فکر کنم که اون مقداری که امروز باید می‌خوندمو نخوندم و این فصل هنوز تموم نشده، یا تعداد صفحاتم رُند نشده یا حتی پاراگرافه تموم نشده، کتابو بستم و خمیازه‌کشان رفتم سراغ مسواکم. داشتم بیهوش می‌شدم. به معنای واقعی کلمه چشام جاییو نمی‌دید از خستگی. از پنج، پنج و نیم بیدار بودم. با دلت حسرت هم‌صحبتی‌ام هست ولی، سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟ صدای داداشم بود. شعر، زیاد حفظه. ولی من نه. گفتم مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم. تو را می‌بینم و هر دم زیادت می‌کنی دردم؟ کلاً زیادت می‌شود دردم :)) خندیدم. آهان. تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم. بعد میم داد. منم دوباره میم. نون؟ نباااااااااشی کل این دنیا، واسم قد یه تابوته. نبودت، مثل کبریت و دلم انبار باروته :)) منم رضا صادقی‌طور گفتم حقیقت داره تو دوری ولی خب، خیالم با تو درگیره کجایی؟ چقدر سخته چقدر دیره کجایی، ببین دنیام چه دلگیره کجایی؟ یارا یارا گاهی دل ما را به چراغ نگاهی روشن کن... نصف شبی خونه رو  گذاشته بودیم رو سرمون و کرده بودیمش مطرب‌خونه. نون بدم حالا؟ نرگسِ چشم؟ چشمِ نرگس؟ نرگس داشت... اممم... آهان! نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت، به غمزه مسئله‌آموز صد مدرس شد. نرگس نداشت، نگار داشت. د بده زود باش. ‌در دهانِ من شعری‌ست، که از زبانِ تو شنیدن دارد! من: در دلم گله‌هاست و؟ بقیه‌ش چی بود؟ ببین من دارم اینجا حیف میشم. باید برم خودمو تو این برنامه‌های مشاعره شکوفا کنم. آهان، در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست، بقیه‌شم نمی‌دونم... در دلم گله‌هاست! اصن این: دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس. بعد نمی‌دونم چی چی و بازم که مپرس. خندید که چنان زو شده‌ام بی سر و سامان که مپرس. گفتم همون. سین داد. میم؟ من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش، که؟ که... یادم نیست، ولی ت باید بدی.

+ کسی مشاعره‌های وبلاگ ساحل افکار یادشه؟ بلاگفا که بودیم، تو شعرام هر بار تمرکزم روی یه چیز بود؛ لب یار، چشم یار، گیسوی یار، خودِ یار.

۹۶/۱۱/۰۲
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

امید

مستر نیما

نظرات (۱۵)

مشاعره های گروه رادیو همیشه یه سرش به مراد ختم می‌شد. :)
.
فکر کنم یکبار تجربه مشاعره تو وبلاگ نیما رو داشتم. شایدم نداشتم فقط پستش رو خوندم الان توهم زدم. نمی‌دونم. :d
پاسخ:
:دی قبل از اینکه از گروه لفت بدم یادم رفت اون شعرها رو بردارم :(
نه شما اون موقع نبودی. پای ثابتش من بودم و الانورم اگه امتحان نداشت حضور به عمل می‌رسوند.
۰۲ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۵۳ آسـوکـآ آآ
مراد :D
پاسخ:
حافظ یه بیتی داره میگه عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است، چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد
منظورش از بیان بیان خودمونه. میگه اینا که جمع بشن یه جا، می‌تونی پست بذاری :))
۰۲ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۵۳ یا فاطمة الزهراء
رفیق جانم کلی شعر حفظه و مشاعره دوست داره :)
من تا قبلش خیلی شعر نمیخوندم الان مدتیه میخونم برای همین که با اوشون مشاعره کنم و هی خیط نشم :))
پاسخ:
من اصن تا حالا مشاعره نکرده بودم. تو گروه و وبلاگ می‌تونماااا. بالاخره گنجور هست و آدم می‌تونه تقلب کنه،اونجوری حضوری بلد نیستم.
بعد فکر همه فکر می‌کنن من مخزن اشعارم :|
۰۲ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۱۹ یا فاطمة الزهراء
منم تو مجازی راحت مشاعره میکنم هر جا کم بیارم همون میرم گنجور ولی حضوری حفظ بودن یه بحثه درست خوندن یه بحث :)
پاسخ:
:)) آره. ولی خدا رو شکر من درک شعرم خوبه و معنیشو می‌فهمم و درست می‌خونم. یه کم پای حفظیاتم می‌لنگه
۰۲ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۴۰ یا فاطمة الزهراء
من مشکلم نفهمیدن شعر نیست هول میشم :)))))))))) لهجه میگیرم الزاما ترکیم نه ها لهجه های مختلف بیشتر از همه هم شمالی و افغانی :)))))))))
پاسخ:
:)))) یادم باشه دیدمت یه مشاعره‌ای باهم داشته باشیم
۰۲ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۴۶ یا فاطمة الزهراء
:))))))))) نهههههههههههههههههههههههههههههههههه گناه دارمممممم :))
پاسخ:
:دی
سلام
چه خوبه شعر و شاعری
یادم میاد دبیرستان بچه ها مشاعره می کردن، کاز ار حافظ و سعدی کشیده به ه ا ی د ه و الی ماشاءالله، کمکم تبدیل شد به شر و ور و در انتها شد مشاجره :)
کلاً دنیایی داشتیم
موفق باشید و همیشه پیروز
پاسخ:
سلام
شاعری بلد نیستم، ولی شعر دوست دارم :)
ممنون
اعتماد به نفستم خوبه ها با وجودی که یادت میره بعضی جاها ولی ادامه میدی:)))
یادش بخیر وبلاگ مستر نیما
مشاعره ها رو دوست داشتم و دنبال میکردم ولی هیچوقت شرکت نکردم
پاسخ:
آره کلاً کم نمیارم
پس شما هم یادته :)
من همیشه سر اینکه الانور شماره‌ی 2 باشه من 3 بهش حسودیم میشد :|
من از اون مشاعره ها 
وبلاگتو پیدا کردم خوندم 
سال کنکورم. عخی!
پاسخ:
فاطمههههههههههههههههه
چقدر یهو ذوق می‌کنم وقتی کامنت قدیمیا رو می‌بینم
انگار یه زیرخاکی پیدا کرده باشم :))
آقو.......آقو. اصلا یکی از آروزهام همینه که در یه جمعی یا در یه مصاحبتی  بتونم فی البداهه  از شعر های متناسب با بحث استفاده کنم و لذت ببرم و در نهایت با نگاه عاقل اندر سفیه طرف را نظاره کنم و بعد سکوت کنم ....😀😀😀
پاسخ:
:)) فانتزیِ منم هست. اساتید ادبیات اینجوری‌ن اغلبشون
بعد از مدتها داشتم رد میشدم ازینجا 
یادم افتاد به اون دوران :)) دیگه گفتم یه واکنشی نشون بدم :))
پاسخ:
فدایِ واکنشت [بوس]
چه جالب اتفاقا منم از ساحل افکار وبلاگ تورو پیدا کردم
یادمه اولین پستی که ازت خوندم اونی بود که تو کتابخونه قدم میزدی همراه با آهنگ دکتر اصفهانی:))
تو وبلاگ مستر نیما نوشته بودی بخاطر کنکور قرار بود تورنادو پست نذاره وگرنه ۵۰ نفر باید مهمون میکرد:)))
پاسخ:
آررررررررررررررره! چه خوب یادته. تو کتابخونه دنبال کتابای کنکور ارشد می‌گشتم
قول داده بودم تا کنکور ارشدم پست نذارم
پستمو به عنوان پست مهمان تو وبلاگ ساحل افکار نوشتم. 
خوشحالم که به این واسطه دوست خوبی مثل تو پیدا کردم
مشاعره نمی کنم ولی مشاعره رو دوست دارم
پاسخ:
من ذوق می‌کنم وقتی می‌بینم بچه‌های کوچولو کلی شعر حفظن و میان مشاعره
اینو ببین:
آره آره من از همون مشاعره ها اصلا با تورنادو آشنا شدمم^_^
پاسخ:
عزیزم... چه خوب که هنوز هستی!
خوشحالم که دوست خوبی مثل تو پیدا کردم :)
و منم خیلی خوشحالم:)
یه دوستی مجازی دوست داشتنی:)
پایدار باشی نسرین عزیز
پاسخ:
عزیزم :)
زنده باشی